- عم زاده
- عموزاده، پسرعم، پسر عمو
معنی عم زاده - جستجوی لغت در جدول جو
- عم زاده
- پسر عم، پسر عمو، دختر عمو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دختر عم، پسر عم
بیماری باشد که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود
لمیده، براحت بیکسوی بدن نیمه دراز کشیده، یک بری برای تمدد اعصاب بر چیزی تکیه کردن
فرزند مغ مغبچه: (مغ و مغ زاده موبد و دستور خدمتش را تمام بسته میان) (هاتف. چا. سوم. وحید. 15)
غم دیده، اندوهگین، ماتم زده
کسی که حقیر و فرومایه به شمار آمده، کم بخت، آواره، سرگشته
نژند
اظهار عجز کرده، حقیر شمرده فرومایه محسوب شده، کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند، کم بخت بیدولت، آواره سر گشته، کافر منافق
گنهکار، گمراه، منافق
فرزندی که بافرزند دیگر و تواما زاده شده دو قلو توامان، هم سن کسی که در زاد و را حله وتوشه و ماکول و مشروب شریک شخص باشد